معنی فارسی dilemmatical

C2

مربوط به تحلیل معضل با توجه به گزینه‌های مختلف قابل انتخاب.

Relating to the analysis of dilemmas or problems requiring a decision.

example
معنی(example):

چارچوب معضل‌گونه نظریه، پارادایم‌های موجود را به چالش کشید.

مثال:

The dilemmatical framework of the theory challenged existing paradigms.

معنی(example):

استدلال‌های او بر اساس یک تحلیل معضل‌گونه از وضعیت بود.

مثال:

Her arguments were based on a dilemmatical analysis of the situation.

معنی فارسی کلمه dilemmatical

: معنی dilemmatical به فارسی

مربوط به تحلیل معضل با توجه به گزینه‌های مختلف قابل انتخاب.