معنی فارسی dilemmatic
C1به وضعیتی اطلاق میشود که در آن فرد در انتخاب بین گزینههای متضاد قرار دارد.
Pertaining to or involving a dilemma, often requiring careful consideration.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ماهیت معضلگونه بحث اخلاقی منجر به مباحثات طولانی شد.
مثال:
The dilemmatic nature of the ethics discussion led to prolonged debates.
معنی(example):
او اغلب در موقعیتهای معضلگونهایی بود که نیاز به تفکر دقیق داشت.
مثال:
He often found himself in dilemmatic situations that required careful thought.
معنی فارسی کلمه dilemmatic
:
به وضعیتی اطلاق میشود که در آن فرد در انتخاب بین گزینههای متضاد قرار دارد.