معنی فارسی disaffectation
B1عدم علاقه، عدم احساس تعلق یا بیتفاوتی نسبت به یک گروه یا سازمان.
A state of being disconnected or estranged from a group.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم علاقهمندی او به گروه باعث شد که تیم را ترک کند.
مثال:
His disaffectation towards the group led him to leave the team.
معنی(example):
احساس عدم علاقهمندی میتواند زمانی به وجود آید که اعضا احساس کنند کنار گذاشته شدهاند.
مثال:
A feeling of disaffectation can arise when members feel excluded.
معنی فارسی کلمه disaffectation
:
عدم علاقه، عدم احساس تعلق یا بیتفاوتی نسبت به یک گروه یا سازمان.