معنی فارسی disadvising
B1هشدار دادن یا توصیه نکردن به کسی برای انجام کاری.
The act of advising against something.
- VERB
example
معنی(example):
معلم درباره خطرات تعلل به دانشآموزان بیتوصیه میکرد.
مثال:
The teacher was disadvising the students about the dangers of procrastination.
معنی(example):
آنها به همه از ورود به این سرمایهگذاری پرخطر بیتوصیه میکنند.
مثال:
They are disadvising everyone from entering the risky venture.
معنی فارسی کلمه disadvising
:
هشدار دادن یا توصیه نکردن به کسی برای انجام کاری.