معنی فارسی disally

B1

بی‌علت شدن، عمل یا فرایند قطع روابط یا همبستگی.

To sever or cease being allied with someone.

example
معنی(example):

دو دوست پس از سوءتفاهم شروع به بی‌علت شدن کردند.

مثال:

The two friends began to disally after the misunderstanding.

معنی(example):

هم‌پیمانان سیاسی می‌توانند در صورت انحراف منافع خود بی‌علت شوند.

مثال:

Political allies can disally if their interests diverge.

معنی فارسی کلمه disally

: معنی disally به فارسی

بی‌علت شدن، عمل یا فرایند قطع روابط یا همبستگی.