معنی فارسی disavower
B2انکار کردن، رد کردن یا بیاعتبار کردن یک ادعا یا نظر.
To deny any responsibility for or support of something.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت تا بیانیه قبلی خود را انکار کند.
مثال:
He decided to disavow his previous statement.
معنی(example):
سیاستمدار به سرعت از هرگونه ارتباط با این رسوایی انکار کرد.
مثال:
The politician was quick to disavow any association with the scandal.
معنی فارسی کلمه disavower
:
انکار کردن، رد کردن یا بیاعتبار کردن یک ادعا یا نظر.