معنی فارسی disavowment

B1

عمل انکار کردن یا رد کردن یک ادعا یا نظر.

The act of disavowing or denying something.

example
معنی(example):

انکار این سیاست باعث سردرگمی شد.

مثال:

The disavowment of the policy caused confusion.

معنی(example):

انکار او پس از یک دوره طولانی سکوت انجام شد.

مثال:

His disavowment came after a long period of silence.

معنی فارسی کلمه disavowment

: معنی disavowment به فارسی

عمل انکار کردن یا رد کردن یک ادعا یا نظر.