معنی فارسی disbecome

B1

متوقف کردن بودگی، از دست دادن هویت پیشین.

To cease being what one was; to stop belonging to a particular condition or identity.

example
معنی(example):

دیسبیکم به معنای متوقف کردن بودن به چیزی است که قبلاً بودید.

مثال:

To disbecome is to stop being something you previously were.

معنی(example):

او برای از بین بردن ارتباطش با آن سبک زندگی تلاش کرد.

مثال:

He struggled to disbecome a part of that lifestyle.

معنی فارسی کلمه disbecome

: معنی disbecome به فارسی

متوقف کردن بودگی، از دست دادن هویت پیشین.