معنی فارسی disbind

B1

جدا کردن یا باز کردن چیزی که به هم متصل شده است.

To separate or remove bindings from something.

example
معنی(example):

لطفاً صفحات آن کتاب را جدا کنید.

مثال:

Please disbind the pages from that book.

معنی(example):

او نیاز داشت اسناد را برای دسترسی آسان تر جدا کند.

مثال:

He needed to disbind the documents for easier access.

معنی فارسی کلمه disbind

: معنی disbind به فارسی

جدا کردن یا باز کردن چیزی که به هم متصل شده است.