معنی فارسی disbosomed

B1

احساس راحتی و آزادی بعد از بیان احساسات یا افکار عمیق.

Having disclosed one's feelings or thoughts, resulting in a sense of liberation or comfort.

example
معنی(example):

پس از چند جلسه، او احساس راحتی و آزادی کرد.

مثال:

After several sessions, she felt disbosomed and at ease.

معنی(example):

او پس از به اشتراک‌گذاری داستانش با دیگران احساس رهایی کرد.

مثال:

He was disbosomed after sharing his story with others.

معنی فارسی کلمه disbosomed

: معنی disbosomed به فارسی

احساس راحتی و آزادی بعد از بیان احساسات یا افکار عمیق.