معنی فارسی disbowels
B1أو جدا کردن انتهای روده یک موجود زنده در زمینههای پزشکی و غذایی.
To remove the entrails or innards from an animal or object.
- VERB
example
معنی(example):
کشاورز مجبور بود قبل از پختن حیوان آن را انتهای رودهاش را جدا کند.
مثال:
The farmer had to disbowels the animal before cooking it.
معنی(example):
در جراحی، پزشک باید ناحیه را انتهای رودهاش را جدا کند تا به اعضای داخلی دسترسی پیدا کند.
مثال:
In surgery, the doctor must disbowels the area to access the organs.
معنی فارسی کلمه disbowels
:
أو جدا کردن انتهای روده یک موجود زنده در زمینههای پزشکی و غذایی.