معنی فارسی disbranch
B1جدا کردن یا حذف کارکرد یا بخشهایی از یک سازمان.
To remove or separate a branch or a division of an organization.
- VERB
example
معنی(example):
شرکت برنامه دارد که شعب خود را که عملکرد ضعیفی دارند جدا کند.
مثال:
The company plans to disbranch its underperforming divisions.
معنی(example):
در طول بازسازی، آنها تصمیم گرفتند که برخی بخشها را جدا کنند.
مثال:
During the restructuring, they decided to disbranch some sections.
معنی فارسی کلمه disbranch
:
جدا کردن یا حذف کارکرد یا بخشهایی از یک سازمان.