معنی فارسی dischargee
B1شخصی که از یک مکان، به ویژه بیمارستان، مرخص شده باشد.
A person who has been discharged from a hospital or other institution.
- NOUN
example
معنی(example):
شخصی که از بیمارستان مرخص شده بود، احساس راحتی میکرد که به خانه برود.
مثال:
The dischargee from the hospital felt relieved to go home.
معنی(example):
به عنوان شخص مرخص شده، او دستورالعملهایی برای بهبودیاش دریافت کرد.
مثال:
As the dischargee, she was given instructions for her recovery.
معنی فارسی کلمه dischargee
:
شخصی که از یک مکان، به ویژه بیمارستان، مرخص شده باشد.