معنی فارسی discommoded

B1

حالت ناراحتی یا نارضایتی ناشی از یک وضعیت ناگواری.

Feeling inconvenienced or disturbed in comfort.

verb
معنی(verb):

To cause inconvenience to (someone).

example
معنی(example):

او به خاطر معطلی طولانی در مطب دکتر احساس ناراحتی کرد.

مثال:

She felt discommoded by the long wait at the doctor's office.

معنی(example):

بسیاری از مشتریان به خاطر بسته شدن ناگهانی فروشگاه ناراحت شدند.

مثال:

Many customers were discommoded by the store's sudden closure.

معنی فارسی کلمه discommoded

: معنی discommoded به فارسی

حالت ناراحتی یا نارضایتی ناشی از یک وضعیت ناگواری.