معنی فارسی discommodes

B1

ناچار کردن یا ایجاد مزاحمت برای کسی، به گونه‌ای که راحتی یا آسایش او را مختل کند.

To cause inconvenience or discomfort to someone.

verb
معنی(verb):

To cause inconvenience to (someone).

example
معنی(example):

وقتی قطار دیر می‌آید، برای من ناراحت‌کننده است.

مثال:

It discommodes me when the train is late.

معنی(example):

صدای مداوم او برای همه در کتابخانه ناراحت‌کننده است.

مثال:

His constant noise discommodes everyone in the library.

معنی فارسی کلمه discommodes

: معنی discommodes به فارسی

ناچار کردن یا ایجاد مزاحمت برای کسی، به گونه‌ای که راحتی یا آسایش او را مختل کند.