معنی فارسی discrowning

B2

عمل یا فرآیند خلع تاج از یک فرد، به ویژه در زمینه سلطنت.

The act of removing a crown from someone, often in a royal context.

example
معنی(example):

دیسکران کردن پادشاه رویدادی مهم در تاریخ بود.

مثال:

The discrowning of the monarch was a significant event in history.

معنی(example):

مراسم دیسکران کردن با حضور بسیاری از شخصیت‌های مهم برگزار شد.

مثال:

The discrowning ceremony was attended by many dignitaries.

معنی فارسی کلمه discrowning

: معنی discrowning به فارسی

عمل یا فرآیند خلع تاج از یک فرد، به ویژه در زمینه سلطنت.