معنی فارسی discrownment
B1فرآیند یا نتیجه خلع تاج، به ویژه در زمینه پادشاهی.
The process or action of removing someone's crown or title.
- NOUN
example
معنی(example):
دیسکران کردن پادشاه پایان یک دوره را نشان داد.
مثال:
The discrownment of the king marked the end of an era.
معنی(example):
دیسکران کردن با واکنشهای مختلطی از سوی مردم روبهرو شد.
مثال:
The discrownment was met with mixed reactions from the public.
معنی فارسی کلمه discrownment
:
فرآیند یا نتیجه خلع تاج، به ویژه در زمینه پادشاهی.