معنی فارسی diseasy
B1به معنای بیماری، توصیف حالتی که در آن نشانههای بیماری وجود دارد.
Indicating or characteristic of disease; ill-looking.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
چهرهاش به نظر بیمارگونه میرسید و سلامت ضعیفش را منعکس میکرد.
مثال:
His face looked diseasy, reflecting his poor health.
معنی(example):
ظاهری بیمارگونه از دامها زنگ خطر را به صدا درآورد.
مثال:
The diseasy appearance of the livestock raised alarms.
معنی فارسی کلمه diseasy
:
به معنای بیماری، توصیف حالتی که در آن نشانههای بیماری وجود دارد.