معنی فارسی disembargoing

B1

عمل آزاد کردن کالاها یا اقلام از محدودیت‌های تجاری.

The process of lifting trade restrictions from specific goods.

example
معنی(example):

آنها امروز بعدازظهر بارها را آزاد می‌کنند.

مثال:

They are disembargoing shipments this afternoon.

معنی(example):

آزاد کردن برخی از اقلام به بهبود اقتصاد کمک خواهد کرد.

مثال:

Disembargoing certain items will help improve the economy.

معنی فارسی کلمه disembargoing

: معنی disembargoing به فارسی

عمل آزاد کردن کالاها یا اقلام از محدودیت‌های تجاری.