معنی فارسی disembowelment

C1

اقدام به خارج کردن احشاء، معمولاً به صورت خشونت‌آمیز.

The act of removing the entrails from a body.

example
معنی(example):

جداسازی احشاء مجازاتی رایج در زمان‌های تاریخی بود.

مثال:

Disembowelment was a common punishment in historical times.

معنی(example):

اصطلاح جداسازی احشاء می‌تواند به عملی خشونت‌آمیز در ادبیات اشاره کند.

مثال:

The term disembowelment can refer to a brutal act in literature.

معنی فارسی کلمه disembowelment

: معنی disembowelment به فارسی

اقدام به خارج کردن احشاء، معمولاً به صورت خشونت‌آمیز.