معنی فارسی disemplaned

B1

هواپیمایی که از نام‌گذاری یا کارکرد مشخص خود جدا شده باشد.

An aircraft that has been removed from its assigned designation or function.

example
معنی(example):

هواپیما برای تعمیرات جدا شده است.

مثال:

The aircraft has been disemplaned for maintenance.

معنی(example):

یک هواپیمای جدا شده به بازرسی نیاز دارد قبل از پرواز مجدد.

مثال:

A disemplaned aircraft needs inspection before flying again.

معنی فارسی کلمه disemplaned

: معنی disemplaned به فارسی

هواپیمایی که از نام‌گذاری یا کارکرد مشخص خود جدا شده باشد.