معنی فارسی disemploy

B2

عمل پایان دادن به کار یک فرد یا کارمند.

To terminate the employment of a worker.

example
معنی(example):

جدا کردن یک کارمند به معنی پایان دادن به شغل آنهاست.

مثال:

To disemploy a worker means to terminate their job.

معنی(example):

شرکت مجبور شد چندین کارمند را به دلیل کاهش بودجه جدا کند.

مثال:

The company had to disemploy several workers due to budget cuts.

معنی فارسی کلمه disemploy

: معنی disemploy به فارسی

عمل پایان دادن به کار یک فرد یا کارمند.