معنی فارسی disformity
B2دگرگونی یا تغییر شکل غیرعادی که ممکن است در نظریات مختلف مورد بحث قرار گیرد.
An unusual alteration in form, often discussed in artistic or medical contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
هنرمند تغییر شکل را در نقاشیهای انتزاعی خود نشان داد.
مثال:
The artist represented disformity in her abstract paintings.
معنی(example):
تغییر شکل میتواند اغلب دیدگاه منحصر به فردی به هنر بدهد.
مثال:
Disformity can often bring a unique perspective to art.
معنی فارسی کلمه disformity
:
دگرگونی یا تغییر شکل غیرعادی که ممکن است در نظریات مختلف مورد بحث قرار گیرد.