معنی فارسی disfortune
B1عدم خوششانسی یا بدی که به فردی یا گروهی وارد میشود.
A state or condition of misfortune; experiencing negative circumstances or events.
- NOUN
example
معنی(example):
او با بدشانسی روبرو شد وقتی که به طور غیرمنتظرهای شغلش را از دست داد.
مثال:
He faced disfortune when he lost his job unexpectedly.
معنی(example):
بدشانسی میتواند به اشکال مختلفی بیاید و در هر زمانی بر هر کسی تأثیر بگذارد.
مثال:
Disfortune can come in many forms, affecting anyone at any time.
معنی فارسی کلمه disfortune
:
عدم خوششانسی یا بدی که به فردی یا گروهی وارد میشود.