معنی فارسی disgaveled

B1

برهم ریخته به نظر رسیدن، نامرتب یا آشفته.

In a state of disorder or untidiness.

example
معنی(example):

او پس از یک روز طولانی در محل کار، به هم ریخته به نظر می‌رسید.

مثال:

She looked disheveled after the long day at work.

معنی(example):

او بعد از عبور طوفان از منطقه، به هم ریخته بود.

مثال:

He was disheveled after the storm passed through the area.

معنی فارسی کلمه disgaveled

: معنی disgaveled به فارسی

برهم ریخته به نظر رسیدن، نامرتب یا آشفته.