معنی فارسی disgarrison
B1خالی کردن نیروها از یک محل نظامی، عموماً به منظور تجدید قوا.
To remove troops from a garrison or military station.
- VERB
example
معنی(example):
قلعه قرار بود به عنوان بخشی از استراتژی تعداد کمی نیرو را خالی کند.
مثال:
The fort was planned to disgarrison some troops as part of the strategy.
معنی(example):
آنها تصمیم به تخلیه نیروها برای جابجایی به مکانهای دیگر گرفتند.
مثال:
They decided to disgarrison the forces to reposition them elsewhere.
معنی فارسی کلمه disgarrison
:
خالی کردن نیروها از یک محل نظامی، عموماً به منظور تجدید قوا.