معنی فارسی dishabituate

B1

کمک به شخص برای رهایی از عادت‌های کهنه و رفتارهای مکرر.

To help someone free themselves from accustomed patterns or habits.

example
معنی(example):

درمان می‌تواند به افراد در رهایی از الگوهای مضر کمک کند.

مثال:

Therapy can help dishabituate individuals from harmful patterns.

معنی(example):

آنها هدف داشتند که از عادت‌های گذشته خود رهایی یابند.

مثال:

They aimed to dishabituate themselves from their past habits.

معنی فارسی کلمه dishabituate

: معنی dishabituate به فارسی

کمک به شخص برای رهایی از عادت‌های کهنه و رفتارهای مکرر.