معنی فارسی disjointly
B1بهطور جداگانه، بهصورت مجزا و بدون ارتباط بین قسمتها.
In a manner where two or more things do not overlap or intersect.
- ADVERB
example
معنی(example):
مجموعههای A و B بهطور جداگانه تفکیک شدهاند.
مثال:
The sets A and B are disjointly separated.
معنی(example):
دو قسمت پروژه بهطور جداگانه سازماندهی شدهاند.
مثال:
The two parts of the project are disjointly organized.
معنی فارسی کلمه disjointly
:
بهطور جداگانه، بهصورت مجزا و بدون ارتباط بین قسمتها.