معنی فارسی disloign
B1جدا شدن، کم شدن یا قطع کردن پیوستگی.
To separate or detach; to cease to be joined.
- VERB
example
معنی(example):
دلایل و ریشههای جدا شدن، متوقف کردن پیوستگی یا چسبندگی به یکدیگر را توضیح میدهد.
مثال:
To disloign means to cease to be joined or attached.
معنی(example):
در این آزمایش، دو تکه چوب پس از حذف گرما جدا خواهند شد.
مثال:
In the experiment, the two pieces of wood will disloign after the heat is removed.
معنی فارسی کلمه disloign
:
جدا شدن، کم شدن یا قطع کردن پیوستگی.