معنی فارسی dislove

B1

تجربه احساس نارضایتی یا بیزاری از چیزی که قبلا دوست داشتید.

To lose affection or love for someone or something.

example
معنی(example):

با گذر زمان، او شروع به جدایی از فعالیت‌هایی کرد که قبلا از آن لذت می‌برد.

مثال:

Over time, she began to dislove the activities she once enjoyed.

معنی(example):

دیدن اینکه چگونه مردم می‌توانند چیزی را که قبلاً ارزیابی می‌کردند، بی‌میل شوند، غم‌انگیز است.

مثال:

It’s sad to see how people can dislove something they once cherished.

معنی فارسی کلمه dislove

: معنی dislove به فارسی

تجربه احساس نارضایتی یا بیزاری از چیزی که قبلا دوست داشتید.