معنی فارسی dismalities

B1

بدبختی‌ها و مشکلاتی که در یک موقعیت خاص وجود دارد.

The state or quality of being dismal; gloominess or bleakness.

example
معنی(example):

بدبختی‌های وضعیت باعث شد که همه احساس غمگینی کنند.

مثال:

The dismalities of the situation made everyone feel gloomy.

معنی(example):

او درباره بدبختی‌های جامعه نوشت.

مثال:

He wrote about the dismalities faced by the community.

معنی فارسی کلمه dismalities

: معنی dismalities به فارسی

بدبختی‌ها و مشکلاتی که در یک موقعیت خاص وجود دارد.