معنی فارسی dispergate

B1

پراکندن یا تقسیم کردن به تکه‌های کوچکتر؛ به ویژه در زمینه‌های علمی و شیمیایی.

To spread out or distribute widely; often used in a scientific context.

example
معنی(example):

دانشمند تلاش کرد تا محلول شیمیایی را پراکنده کند.

مثال:

The scientist worked hard to dispergate the chemical solution.

معنی(example):

او یاد گرفت چگونه ذرات را به طور یکنواخت پراکنده کند.

مثال:

He learned how to dispergate the particles evenly.

معنی فارسی کلمه dispergate

: معنی dispergate به فارسی

پراکندن یا تقسیم کردن به تکه‌های کوچکتر؛ به ویژه در زمینه‌های علمی و شیمیایی.