معنی فارسی disruptable

B2

امکان مختل شدن، به طوری که یک روند یا فعالیت به آسانی زیر سوال می‌رود یا تغییر می‌کند.

Capable of being disrupted.

example
معنی(example):

سیستم کنونی مختل‌پذیر است و ممکن است نیاز به تغییرات داشته باشد.

مثال:

The current system is disruptable and may require changes.

معنی(example):

هر پروسه‌ای که مختل‌پذیر باشد نیاز به مدیریت دقیق دارد.

مثال:

Any process that is disruptable needs careful management.

معنی فارسی کلمه disruptable

: معنی disruptable به فارسی

امکان مختل شدن، به طوری که یک روند یا فعالیت به آسانی زیر سوال می‌رود یا تغییر می‌کند.