معنی فارسی distracter
B1عنصری که تمرکز را بر هم میزند یا حواس را منحرف میکند.
Something or someone that diverts attention away from a task.
- NOUN
example
معنی(example):
صوتهای بلند در طول امتحان حواسپرتکننده بودند.
مثال:
The loud noises were distracters during the exam.
معنی(example):
او در کلاس حواسپرتکننده بود و دوستانش را حواسپرت کرد.
مثال:
He was a distracter in the classroom, distracting his friends.
معنی فارسی کلمه distracter
:
عنصری که تمرکز را بر هم میزند یا حواس را منحرف میکند.