معنی فارسی districtly
B1به صورت منطقهای یا نسبت به یک منطقه خاص.
In a manner pertaining to a specific district.
- ADVERB
example
معنی(example):
بودجه بهصورت منطقهای به مدارس تخصیص داده شد.
مثال:
The funding was allocated districtly to schools.
معنی(example):
خدمات بهطور منطقهای مدیریت میشوند تا کارایی بهبود یابد.
مثال:
Services are districtly managed to improve efficiency.
معنی فارسی کلمه districtly
:
به صورت منطقهای یا نسبت به یک منطقه خاص.