معنی فارسی downcastness

B1

حالت غم و افسردگی که در حالتی از ناامیدی حضور دارد.

The state of being downcast; sadness or low spirits.

example
معنی(example):

غمگینی او برای همه اطرافیانش واضح بود.

مثال:

His downcastness was evident to everyone around him.

معنی(example):

او در طول زمستان با احساس غمگینی دست و پنجه نرم می‌کرد.

مثال:

She struggled with feelings of downcastness during the winter.

معنی فارسی کلمه downcastness

: معنی downcastness به فارسی

حالت غم و افسردگی که در حالتی از ناامیدی حضور دارد.