معنی فارسی draggletailedly

B1

به شیوه‌ای درگلتل، که نشان‌دهنده خستگی و بی‌حالی باشد.

In a manner that indicates being tired and disheveled.

example
معنی(example):

او بعد از روز خسته‌کننده به طور درگلتل راه می‌رفت.

مثال:

She walked draggletailedly after the exhausting day.

معنی(example):

او به طور درگلتل صحبت کرد و خستگی‌اش را نشان داد.

مثال:

He spoke draggletailedly, showing his fatigue.

معنی فارسی کلمه draggletailedly

: معنی draggletailedly به فارسی

به شیوه‌ای درگلتل، که نشان‌دهنده خستگی و بی‌حالی باشد.