معنی فارسی draggly
B1به حالتی که شل و ول و بریده به نظر برسد.
Loose, shabby, or worn-looking.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گیاهان درگلی به آب نیاز داشتند.
مثال:
The draggly plants needed water.
معنی(example):
او یک لباس درگلی پوشیده بود که به آرامی آویزان بود.
مثال:
She wore a draggly dress that hung loosely on her.
معنی فارسی کلمه draggly
:
به حالتی که شل و ول و بریده به نظر برسد.