معنی فارسی droopingly

B1

به صورت خسته یا افتاده، نشان‌دهنده عدم انرژی یا نشاط.

In a drooping manner, often signifying hopelessness or exhaustion.

example
معنی(example):

او به طور خسته راه رفت و حالش را نشان داد.

مثال:

He walked droopingly, reflecting his mood.

معنی(example):

پس از طوفان، گل به طور افتاده آویزان شد.

مثال:

The flower hung droopingly after the storm.

معنی فارسی کلمه droopingly

: معنی droopingly به فارسی

به صورت خسته یا افتاده، نشان‌دهنده عدم انرژی یا نشاط.