معنی فارسی elfkin

B1

کلمه‌ای برای اشاره به الف‌های کوچک یا فرزندان الف؛ معمولاً به عنوان موجوداتی کوچک و جادوئی شناخته می‌شوند.

A term often used to describe small elves or elf-like beings, typically with magical qualities.

example
معنی(example):

مادر داستانی درباره الف‌پسر کوچک خود که در جنگل زندگی می‌کرد، تعریف کرد.

مثال:

The mother told a story about her little elfkin who lived in the forest.

معنی(example):

الف‌پسرها به خاطر اندازه کوچکی و توانایی‌های جادویی‌شان شناخته شده بودند.

مثال:

The elflkin were known for their tiny size and magical abilities.

معنی فارسی کلمه elfkin

: معنی elfkin به فارسی

کلمه‌ای برای اشاره به الف‌های کوچک یا فرزندان الف؛ معمولاً به عنوان موجوداتی کوچک و جادوئی شناخته می‌شوند.