معنی فارسی embladder
B1برای بهتر کردن یا افزایش جذب، به ویژه در داروها و مواد مغذی.
To cause a substance to be absorbed or incorporated into a system.
- VERB
example
معنی(example):
پزشک تصمیم گرفت دارو را به صورت کپسول تجویز کند تا جذب بهتری داشته باشد.
مثال:
The doctor decided to embladder the medication for better absorption.
معنی(example):
آنها از این تکنیک برای تزریق مواد مغذی به خاک استفاده کردند.
مثال:
They used the technique to embladder the nutrients into the soil.
معنی فارسی کلمه embladder
:
برای بهتر کردن یا افزایش جذب، به ویژه در داروها و مواد مغذی.