معنی فارسی emblanch
B1برای سفید کردن یا پاک کردن رنگ از روی چیزی.
To whiten or lighten a surface or object.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت کاغذ را سفید کند تا خواندن آن آسانتر باشد.
مثال:
He decided to emblanch the paper to make it easier to read.
معنی(example):
آنها ممکن است دیوارهای اتاق را سفید کنند تا تأثیر روشنتری داشته باشد.
مثال:
They might emblanch the walls of the room for a brighter effect.
معنی فارسی کلمه emblanch
:
برای سفید کردن یا پاک کردن رنگ از روی چیزی.