معنی فارسی embranglement

B1

تنیدگی یا درهم‌پیچیدگی، حالتی که در آن اجزا یا عناصر به‌طرز نامنظمی با یکدیگر ترکیب می‌شوند.

The state of being entangled or intertwined, often used in reference to complex structures or systems.

example
معنی(example):

درهم پیچیدگی این سیستم پیچیده همه را گیج کرد.

مثال:

The embranglement of the complex system confused everyone.

معنی(example):

ما در جنگل درهم‌پیچیدگی طبیعت را مشاهده کردیم.

مثال:

We observed the embranglement of nature in the forest.

معنی فارسی کلمه embranglement

: معنی embranglement به فارسی

تنیدگی یا درهم‌پیچیدگی، حالتی که در آن اجزا یا عناصر به‌طرز نامنظمی با یکدیگر ترکیب می‌شوند.