معنی فارسی embrowned

B1

تیره شدن یا قهوه‌ای شدن، به ویژه در اشاره به ظاهر یا وضعیت.

Having been made brown, especially in a specific context.

example
معنی(example):

زمین تیره شده، تغییرات فصل را نشان می‌دهد.

مثال:

The embrowned terrain reveals the changes in the season.

معنی(example):

آنها از کاغذ تیره شده برای پروژه هنری خود استفاده کردند.

مثال:

They used embrowned paper for their art project.

معنی فارسی کلمه embrowned

: معنی embrowned به فارسی

تیره شدن یا قهوه‌ای شدن، به ویژه در اشاره به ظاهر یا وضعیت.