معنی فارسی embruted
B1دچار ویرانی و خشن شدن به دلیل تأثیرات منفی یا محیطی.
To become brutal or savage in behavior or attitude.
- VERB
example
معنی(example):
تغییر ناگهانی در رفتار او همه را در حالت خشن و ادبی قرار داد.
مثال:
The sudden change in his behavior left everyone feeling embruted.
معنی(example):
او از واقعیتهای سخت زندگی خشن شده بود.
مثال:
She felt embruted by the harsh realities of life.
معنی فارسی کلمه embruted
:
دچار ویرانی و خشن شدن به دلیل تأثیرات منفی یا محیطی.