معنی فارسی embusy

B1

سرگرم کردن خود با کارها یا فعالیت‌های متعدد.

To keep oneself busy with various tasks or activities.

example
معنی(example):

او احساس کرد که باید خود را با کارها مشغول کند تا از کسالت جلوگیری کند.

مثال:

She felt the need to embusy herself with tasks to avoid boredom.

معنی(example):

او دوست دارد در تعطیلات آخر هفته خود را با سرگرمی‌ها مشغول کند.

مثال:

He likes to embusy himself with hobbies during the weekends.

معنی فارسی کلمه embusy

: معنی embusy به فارسی

سرگرم کردن خود با کارها یا فعالیت‌های متعدد.