معنی فارسی empoisoned
B2مسموم شده، بیانگر حالتی است که در آن چیزی به خاطر وجود سم آسیبدیده است.
Made poisonous by a harmful substance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آب به عنوان مسموم یافته شد.
مثال:
The water was found to be empoisoned.
معنی(example):
او توسط یک ماده ناشناخته مسموم شد.
مثال:
She was empoisoned by an unknown substance.
معنی فارسی کلمه empoisoned
:
مسموم شده، بیانگر حالتی است که در آن چیزی به خاطر وجود سم آسیبدیده است.