معنی فارسی emprint
B1اثر برجسته، نشان یا نشانهای که بر روی سطحی باقی میماند.
An impression or mark left by something.
- NOUN
example
معنی(example):
او از مجسمه در شن یک اثر برجسته ساخت.
مثال:
He made an emprint of the sculpture in the sand.
معنی(example):
یک اثر از رد پاهای آنها توسط امواج اقیانوس باقی مانده بود.
مثال:
An emprint of their footprints was left by the ocean waves.
معنی فارسی کلمه emprint
:
اثر برجسته، نشان یا نشانهای که بر روی سطحی باقی میماند.