معنی فارسی encharge

B1

درگیر کردن یا مسئول کردن کسی در یک فعالیت خاص.

To assign a duty or responsibility.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند پروژه را با ایده‌های جدید درگیر کنند.

مثال:

They decided to encharge the project with new ideas.

معنی(example):

کمیته تیم را با مسئولیت‌های اضافی درگیر خواهد کرد.

مثال:

The committee will encharge the team with additional responsibilities.

معنی فارسی کلمه encharge

: معنی encharge به فارسی

درگیر کردن یا مسئول کردن کسی در یک فعالیت خاص.