معنی فارسی encharged

B1

مسئول و درگیر شده، در رابطه با مسئولیت assigned.

Assigned with a duty or responsibility.

example
معنی(example):

تیم با سازماندهی رویداد درگیر شد.

مثال:

The team was encharged with the organization of the event.

معنی(example):

او بعد از جلسه احساس کرد که با وظیفه‌ای درگیر شده است.

مثال:

She felt encharged with the task after the meeting.

معنی فارسی کلمه encharged

: معنی encharged به فارسی

مسئول و درگیر شده، در رابطه با مسئولیت assigned.